تقدیر این بود که تقدیر هم نباشیم.
من اینجایم. در لابلای کلمات . زیر سیل افکار . در برابر تندباد زندگی . من اینجایم . این چیست که دیگر در من نیست؟ این چیست که راحتم گذاشته؟ این کیست که مرا فراموش کرده؟ نمی دانم که این فراموشی را دوست دارم یا نه؟ اما ته دلم آسوده است . باری گران از دوشم بر داشته شده است.
آسوده شده ام . و فقط به سه چیز می اندیشم:
خانواده ام . کارم . درسم .
:: بازدید از این مطلب : 112
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3